خيانت
تاريخ : جمعه 24 آذر 1391برچسب:, | 23:43 | نويسنده : Mehrdad S

http://www.up.98ia.com/images/1e4gd2rhb2jrwwal90j.jpg

در همین اطراف شهر کسانی هستند که تا دیروز میگفتند

بدون تو حتی نفس هم نمیتونم بکشم اما امروز

در آغوش دیگران نفس نفس میزنند



حسرت....
تاريخ : جمعه 24 آذر 1391برچسب:, | 23:38 | نويسنده : Mehrdad S

حسرت


چیزی نیست که من بخورم


حسرت


اون چیزیه که به دلت میذارم …



لياقت....
تاريخ : جمعه 24 آذر 1391برچسب:, | 23:33 | نويسنده : Mehrdad S

http://naghmehsara.ir/wp-content/uploads/2012/09/Naghmehsara.ir87gf5.jpg

ايـن تــو نيستي که مرا از يـاد برده اي


ايـن منـــم که به يـادم اجـازه نمي دهم


حتـــي از نزديکي ذهـن تــو عبور کند


صحبـــت از فـرامـوشي نيســــت ....


صحبــــت از ليـاقـــت اســـت !!!



داستان غم انگيز قرار
تاريخ : جمعه 24 آذر 1391برچسب:, | 21:29 | نويسنده : Mehrdad S

نشسته بودم رو نیم‌کتِ پارک، کلاغ‌ها را می‌شمردم تا بیاید. سنگ می‌انداختم بهشان. می‌پریدند، دورتر می‌نشستند. کمی بعد دوباره برمی‌گشتند، جلوم رژه می‌رفتند. ساعت از وقتِ قرار گذشت. نیامد. نگران، کلافه، عصبی‌ شدم. شاخه‌گلی که دستم بود سَرْ خَم کرده داشت می‌پژمرد.
طاقتم طاق شد. از جام بلند شدم ناراحتیم را خالی کردم سرِ کلاغ‌ها.
گل را هم انداختم زمین، پاسارَش کردم. گَند زدم بهش. گل‌برگ‌هاش کَنده، پخش، لهیده شد. بعد، یقه‌ی پالتوم را دادم بالا، دست‌هام را کردم تو جیب‌هاش، راهم را کشیدم رفتم. نرسیده به درِ پارک، صِداش از پشتِ سر آمد.
صدای تندِ قدم‌هاش و صِدای نَفَس نَفَس‌هاش هم.
برنگشتم به‌ رووش. حتی برای دعوا، مُرافعه، قهر. از در خارج شدم. خیابان را به دو گذشتم. هنوز داشت پُشتم می‌آمد. صدا پاشنه‌ی چکمه‌هاش را می‌شنیدم. می‌دوید صِدام می‌کرد.
آن‌طرفِ خیابان، ایستادم جلو ماشین. هنوز پُشتَ‌م بِش بود. کلید انداختَ‌م در را باز کنم، بنشینم، بروم. برای همیشه. باز کرده نکرده، صدای بووق - ترمزی شدید و فریاد - ناله‌ای کوتاه ریخت تو گوش‌هام - تو جانم.
تندی برگشتم. دیدمش. پخشِ خیابان شده بود. به‌روو افتاده بود جلو ماشینی که بِش زده بود و راننده‌ش هم داشت توو سرِ خودش می‌زد. سرش خورده بود روو آسفالت، پُکیده بود و خون، راه کشیده بود می‌رفت سمتِ جوویِ کنارِ خیابان.
ترس‌خورده - هول دویدم طرفش. بالا سرش ایستادم.
مبهوت.
گیج.
مَنگ.
هاج و واج نِگاش کردم.
توو دستِ چپش بسته‌ی کوچکی بود. کادو پیچ. محکم چسبیده بودش. نِگام رفت ماند روو آستینِ مانتوش که بالا شده، ساعتَ‌ش پیدا بود. چهار و پنج دقیقه. نگام برگشت ساعتِ خودم را سُکید.
چهار و چهل و پنج دقیقه!
گیجْ - درب و داغانْ نِگا ساعتِ راننده‌ی بخت برگشته کردم. عدلْ چهار و پنج دقیقه بود!!


منتظـــــــــر نبـــــــــاش....
تاريخ : پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, | 16:50 | نويسنده : Mehrdad S

بيخــــــــود منتظـــــــــر نبـــــــــاش....
تــــــــو خــــ ـــودت رفتـــــــي......
دیگـــــــــراز دلتنگــــــــي هـــــم بميـــــــرم  ..
صدايـــــت نميکنــــــم برگــــــردي..



خدایا
تاريخ : پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, | 16:42 | نويسنده : Mehrdad S

خدایا دلگیر نشو از من

ولی...

ته نامردیه دنیات



اشتباه ما
تاريخ : سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:, | 22:27 | نويسنده : Mehrdad S
عکس عاشقانه خیانت

بزرگترین اشتباه ما این است که
گاهی‌ بعضی آدم‌ها را
بسیار طولانی تر از چیزی که لیاقتش را دارند
در زندگی‌مان نگاه می‌داریم …



چـقــــدر ســـختــــه
تاريخ : سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:, | 22:24 | نويسنده : Mehrdad S

چـقــــدر ســـختــــه منـــطقـــــي فــكر كنــــي
وقتــــي ..
احــســـاســـاتـــت داره خـــفــت ميـــكنـــه!!!!



نَــدانستـــــ
تاريخ : سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:, | 22:18 | نويسنده : Mehrdad S

 

 گُفتــــــــ :مَـــرا فَــرامــوش کُـטּ اَمّـــا نَــدانستـــــ
           ڪـﮧ
اَصــلـاً اَرزش ِ بـﮧ یــاد مـــانـدَטּ رآ نَــداشتـــــــ…!



استعداد...
تاريخ : سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:, | 22:5 | نويسنده : Mehrdad S

استعداد عجیبی در شکستن داری....


قلب...غرور...پیمان...


استعداد عجیبی در نشستن دارم....


به پای تو...به امید تو...در انتظار تو....



از دست......
تاريخ : سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:, | 21:52 | نويسنده : Mehrdad S

 

از دست عزیزان چه بگویم   گله ای نیست

                   گرهم گله ای هست   دگر حوصله ای نیست