گرچه رفته ای بار دگر بر نمی گردی....ولی دیوانه ات هستم
خودت هم خوب می دانی تماشا می کنم این قصه را زیبای من اما.....
خدا رو خوش نمی آمد که این دل را بسوزانی.....
خدایا عاشقم کرد و کنار من نمی مونه
داره دل می کنه میره بهم میگه پشیمونه
خدایا عاشقم کردو حالا از بودنم سیره
دل بی رحم اون حالا یه جای دیگه ای گیره
خودش با من نمی مونه میگه قسمت ما اینه
میذاره گردن تقدیر گناهش رو نمی بینه
چه سال نحسیه امسال چه روزای بدی دارم
آهای تقویم پر پاییز ازت بیزاره بیزارم
تو تعبیر کدوم خوابی کدوم کابوس بی پایان
چقدر دل میبری ساده چقدر دل میکنی آسون
کدوم مهمون ناخونده منو از قلب تو رونده
نگاتو کی ازم دزدید دل من رو کی سوزونده
خدااااااااااااااااااااااااااااااااایا
آه..
چه ساده و بی اعتنا می شکنند دل را.
بعضی وقت ها فکر میکنم که چه خوب میشد دل هم صدا داشت
وقتی که می شکست.
یا حد اقل آنکه می شکست می فهمید که چه دردناک است
وقتی که دل میشکند.
یا که دل از سنگ بود که هیچ وقت از دروغ و بی اعتنایی نمی شکست.
یا که اصلا آدمی دل نداشت که آن هم بشکند.
یا که....
آه
آه
آه
چه باید کرد که می شکنند دل را بی آنکه بفهمند...
به آخر خط رسیده بودم....باید بهش ثابت میکردم
دوستش دارم....خیلی عصبانی بودم...گفت:اگه
دوستم داری رگتو بزن...گفتم مرگ و زندگی دست
خداست....گفت:دیدی دوستم نداری....!خیلی بهم
برخورد....تیغ رو برداشتم رگمو زدم.....وقتی تو آغوش
گرمش جون میدادم آروم زیر لب گفت:اگه دوسم داشتی...
چرا تنهام گذاشتی؟!؟!؟!
وای از یک عمر مستی کردنم
سالها عشق را پرستش کردنم
ای دلم زهر جدایی را بخور
چوب عمری با وفایی را بخور
ای دلم دیدی که ماتت کرد و رفت؟
خنده ای بر خاطراتت کرد و رفت
من که گفتم این بهار افسردنیست
من که گفتم این پرستو مردنیست
آه عجب کاری به دستم داد دل
هم شکستو هم شکستم داد دل.....
رفتی و خاطره های تو نشسته تو خیالم
بی تو من اسیر دست آرزوهای محالم
یاد من نبودی اما من به یاد تو شکستم
غیر تو که دوری از من دل به هیچ کسی نبستم
هم ترانه یاد من باش بی بهانه یاد من باش
وقت بیداری مهتاب عاشقانه یاد من باش
اگه باشی با نگاهت میشه از حادثه رد شد
میشه تو آتیش عشقت گر گرفتن رو بلد شد.
اگه دوری اگه نیستی نفس فریاد من باش
تا ابد تا ته دنیا تا همیشه یاد من باش
در خاطری که تویـــی دیگران فراموشند
بگذار در گوشت بگویم
میـــخواهــمــــــــت
این خلاصه ی
تمام حرفای عاشقــــانه دنـــیاست
عازم یک سفــــــــــــــرم
سفری دور به جایی نزدیـــــــــــــک سفری از خود من به خــــــــــــــــــــــــــــودم مدتی است نگاهم به تماشای خداســـــــــــــــــــــت و امیــــــــــــــــــــــــــــــدم به خداوندی اوســــــــــــــــــــــــــــــــت
ســـــاده دوســــتـم داشــــتـه بـــاش
خـــود را درگیـــــر
پــیچ وخــم زنــــدگی نــــکن
مــن تــــــو را هــــمــــین جـــــور ســـــــاده
دوســـــت مـــــی دارم
امشب تمام حوصله ام را
♥
در یک کلام کوچک
♥
از تو
♥
خلاصه کردم
♥
ای کاش می شد
♥
یک بار بگویم ” دوستــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت دارم ”
♥
ای کاش فقط
♥
تنها همین یک بار
♥
تکرار می شد
همیشه منتظر کسی باش که تو را با همه دیوونگیت قبول داشته
باشه و تو رو به همه نشون بده و بگه :
این دیوونه … عشق منه!
خیلی نامردی دنیا ....
خیلی نامردی....
تو ازم بهترین ها رو میگیری ....
مگه من با تو چه کردم....
مگه من از تو چی خواستم....
مگه تو جز اشک برام چی داشتی....
مگه من جزغصه چی داشتم....
اگه دل خوشیت همینه باشه من صبر میکنم
و لی یادت باشه .. یه روز روتو کم می کنم
من اینو قول دادم و پاش وا میستم
خداحافظ همین حالا،همین حالا که من تنهام خداحافظ به شرطی که بفهمی تر شده چشمام خداحافظ کمی غمگین،به یاد اون همه تردید به یاد آسمونی که منو از چشم تو میدید اگه گفتم خداحافظ نه این که رفتنت ساده اس نه این که میشه باور کرد دوباره آخر جاده اس خداحافظ واسه اینکه نبندی دل به رویاها
من هنوزم هم ........
تاوان یک نگاه را می دهم ..........
که حلاوت و شیرینی اش یک عمر مرا به شوق آورده است ......
همانگونه که تلخی زندگی مرا به ستوه کشانده است .......
من هنوز هم .......
در زیبایی بی رحم تو مغروقم ......
و برای این گناه اشدترین مجازات را تعیین کرده ای ............
و حکم نبودنت را صادر نموده ای
لیاقت میخواهد واژه ماشدن...
لیاقت میخواهد شریک شدن...
توخوش باش به همین باهم بودن های امروزت..
من خوشم به خلوت تنهایی ام...
تو بخند به امروزت...
من میخندم به فرداهایت
لعنت به ابر سیاه روی بخت من،لعنت به سادگی من برای باور این دنیا،
لعنت به تو برای این همه دروغ بازی،آرزوی خوشبختی کردم برایت ولی
آتش گرفتم،سوختم و می سوزم و ظاهر حفظ می کنم می خندم و راه
میروم ولی در دل گریه می کنم و میمیرم مردن برایم ساده ترین راه است
ولی خودکشی نخواهم کرد به خاطر تو میمانم و راه سخت را میگزینم
بدان تو رفتی به خوشبختی ومن رقص مرگ میخوانم درد و دل با کسی
نمیگویم و خود میخورم خنجر درپشت کوچه ها قدم می زنم وغصه تورا
درکوله پشتی ام به همراه دارم تونخواهی آمد پس لعنت به توپس خداحافظ
ای عشق پوشالی ودروغین من باتمام وجود میگویم دوستت دارم
و باتمام وجودم می گویم لعنت به تو...
ولی ای روزگارحرفی دارم باتومردی کن ویکبارهم به خاطرمن بچرخ یکبار
نگاهی برمن کن ومرابخندان واین راهم بگویم ای روزگارلعنت برتولعنت به
این رسم مزخرف زمانه،لعنت به شب وروز لعنت به سفیدی وسیاهی
و درآخر هم لعنت بر من هم لعنت به تو...
بزرگترین اشتباهم این بود که التماس کردم بمانی...
نمی ارزیدی!!!
دیر فهمیدم..
همینا خود عشقه ...
همیـن دلتنگي های زود به زود ...
همیـن دلشوره های بیخودی ...
همیـن لبخندهای ماندنی ...
همیـن چشم های خیس یواشکی ...
همیـن لجبازی های شبیه بچگی !
همیـن بغض های بیقراری ...
همیـن دلهره های ِ مشکوک ... !
اصلا" همیـن نوشته های خط خطی ...
همۀ اینها "عشقه" !
♥ خود خود عشقه ♥
روزگارا!
که چنين سخت من می گیری ...
با خبر باش که پژمردن من آسان نیست ...
گرچه دلگير تر از دیروزم ...
گرچه فرداي غم انگيز مرا می خواند ...
لیک باور دارم
دلخوشی ها کم نیست ...
زندگي بايد كرد...!
یه آدمایی هستن که هميشه با حوصله جواب اس ام اساتو میدن ...
هروقت ازشون بپرسی چطوری؟ میگن خوبم ...
وقتی می بینن یه گنجيشك داره رو زمین دنبال غذا میگرده ...
راهشون رو کج میکنن از یه طرف دیگه میرن که اون نپره ...
همینایی که تو سرما اگه یخ هم بزنن، دستتو ول نمیکنن بزارن تو جیبشون ...
آدمایی که از بغل کردن بیشتر آرامش میگیرن تا از س*ک*س
اونایی که تو تلفن یهویی ساكت میشن
اینایی که هميشه میخندن
اینایی که تو چله زمستون پیشنهاد بستنی خوردن میدن
همونایین که براتون حاضرن هرکاری بکنن
اینا فرشتن ...
تو رو خدا اگه باهاشون میرید تو رابطه، اذیتشون نکنین ...
تنهاشونم نزارین؛ داغون میشن ...
نبودنت بهترین بهانه است برای اشك ریختن ...
ولی کاش بودی تا اشکهایم از شوق ديدارت سرازیر می شد ...
کاش بودی و دستهای مهربانت مرهم همه دلتنگي ها و نبودن هایت می شد ...
کاش بودی تا سر به روی شانه های مهربانت می گذاشتم
و دردهایم را به گوش تو می رساندم ...
کاش می دانستی که چقدر دوستت دارم و بیش از عشق بر تو عاشقم ...
می دانی که اگر از کنارم بروی لحظه های زندگي برایم پر از درد و عذاب می شود
می دانم که می دانی بدون تو دیگر بهانه ای نیست برای ادامه ی زندگی جز انتظار آمدنت ...
انتـــــــــــــــــــــــــــــظار ...
شش حرف و چهار نقطه ! کلمه کوتاهیه . اما ...
چقدر خوبه وقتی با عشقت قهر میکنی
و بر خلاف میلت میگی دیگه دوست ندارم نمیخوامت
این جمله رو بشنوی
غلط کردی چه بخوای چه نخوای مال مني ... !
كاش فقط یک نفر بود که وقتی بغض میکردم ، بغلم میکرد و میگفت گريه کنی میکشمتا ...
بعضـــی وقتــــا هست کــــه دوس داری يکــــی
کنــــارت بــــاشــــه... محکــــمـ بغلت کنــــه...
بــــذاره اشك بــــريــــزی تــــا سبکــــ بشـــی....
بعــــد آرومـ تــــو گــــوشت بگــــه: ديوونه چته؟ من که باهاتم!
بعض وقتا چقد خوبه وقتی فکر میکنی اون دوست نداره همون لحظه یک اس ام اس ازش بیاد که " تو همه دنيايه مني "
نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند
مثل آسمانی که امشب می بارد.... و اینک باران
بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند
و چشمانم را نوازش می دهد
براي چي گريه كنم؟ براي اونكه رفته؟....
يه خورده ناراحت مي شم اونم فقط يه هفته....
خيال مي كرد اگه بره من خودمو مي بازم.............
بعد دو روز با گل مي ياد بالا سر جنازه م....................
خيال مي كرد اگه بره من يه شبه پير مي شم....................
يا اينكه از زندگي بدون اون سير مي شم.......
براي چي گريه كنم؟ دنيا مگه چي داره؟............
خيال بكن دنيا داره سر به سرت مي ذاره................
دنيا همش سه چار روزه تازه اونم مي گذره..................
يه روز اگه شادي باشه يه روز با غم مي گذره.........................
رفته ولي شكر خدا زندگيمون مي گذره......
با اون گذشته بود حالا بدون اون مي گذره...........
نمي دونست اگه بره هيچي عوض نمي شه................
تو اين زمونه هر كسي دنبال زندگيشه.......
براي چي گريه كنم؟ براي اونكه رفته؟.............
يه خورده ناراحت مي شم نهايتش دو هفته..............................
ديـــرگـاهــيـســـت كه تـنـهــــا شـده ام ...
قـصــه غـــربـت فــــردا شـده ام !
وسـعـــت درد فـقـط سهـــــم مـن اسـت ...
بـاز هـــم قـسـمــت غـمـهــــا شـده ام !
دگـر آيـيـنـه ز مـن بـيـخبـــر اسـت ...
كه اسيـــر شـــب يـ ـ ــلـ ـ ـ ـ ـــــدا شـده ام !
مـن كه بـي تــاب شـقــــايـق بــودم ...
هــمــدم
ســردي يـــخ هــا شـده ام !
كـاش چـشـمــــان مـرا خـــــاك كـنـيـد ...
تـا نـبـيـنــم كه چـه تـنــهــــا شـده ام ...!!!
اشتباه از من بود ،
پررنگ نوشته بودمت بر کتیبه ی دلم،
به سختی پاک میشوی!
شجاعت مـے خواهد
وفادار احساسـے باشـے
کــ ِ میدانـے
شکست مـے دهد
روزے نفس ـهاے دلت را.
دلم برای کسی تنگ است که قلب من برای داشتنش عمرها صبر می کن …
دلم برای کسی تنگ است که دوست نام اوست…
دلم برای کسی تنگ است که دوستیش بدون (( تا )) است…
دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ دل تنگی هایم است..........
وقتی یه آدم میــــــــگه ،
هیچ کس منو دوســــــــت نداره
منظورش از هیچ کــــَس ،
یک نفــــــــر بیشتر نیست…
همون یه نفری که برای اون همه کســــــــه…
ایــــــن روزها ...
هـــــــر نفـــس ،
درد اســـت که میکشـــم !!!
در نبــــــــودت "
ای کــاش یا بـــــــــــودی ،
یـــــا اصـــلا نبودی !!!
ایـــــن که هســـتی
و کنــــارم نیســــتی ...
دیـــــــــوانه ام میکنــــــــــد "
بفــــــهم بی انصــــــاف !!!
نامه چهاردهم
نمي دانم بگويم سلام بر تو اي اصفهان يا...
از سفر برگشتم، باز غم را ديدم كه در كنج دلم بيتوته كرده، حالا از نام اصفهان و هرچه به او ارتباط دارد بيزارم زيرا او يارم را، عشقم را و وجودم را از من ربود. وقتي از راديو يا در كتاب يا حتي در تابلو هاي كنار جاده نام اصفهان را مي بينم و يا مي شنوم تمام وجودم گر مي گيرد، من حتي از ديدن اتومبيل هاي نمره اصفهان حالي به حالي مي شوم.
من گله دارم از تو اي اصفهان، نامهرباني بس است، تو امانتدار خوبي نبودي، براي من گريه نكن براي خودت گريه كن كه باعث شدي دلي بشكند و اشكي فرو ريزد. تو عاشق كشي كردي، براي من اشك نريز كه من خود مادر عشقم و چه كسي دلسوزتر از مادر.
آه! خدايا عشقي را كه در وجودم پرورانده ام با اشكهايم آبياري مي كنم تا مبادا پژمرده شود. اصفهان اي مثلث برموداي من، ديگر كششي براي روح و جسمم در تو نمي يابم.
اي اصفهان اي عروس شهرها، من ديگر صداي آوازهاي زير پل هايت را نمي شنوم و نمي خواهم.
من عاشق صداي آوازهاي بلند شده از مناره هاي گلدسته هايت شده ام كه آسماني است و ملكوتي.
من ديگر به نظاره رقص مردمان قالب تهي كرده در زير پل هايت نمي نشينم، من عاشق رقص مناره هاي منارجنبانت شده ام كه همانا با رقص قاصدكهاي بيشه ناژوان و ملودي زاينده رودت و آواز گلدسته هايت كنسرتي آسماني را به راه انداخته و نام خداي اعظم و بزرگ را صدا مي زنند كه خيلي دلنشين است و تا به ابد جاري و باقي است.
اي آتشكده اصفهان، اي زيبايي خفته، تو بخواب كه اينك قلب و درونم در سوز و گداز است. تو جذابيت و حرارت هميشگي ات را به من داده اي ولي سيرت مردم ديگر زشت شده و نمي توانند سوختن مرا ببينند و عاشقان واقعي خود را تميز دهند چون چشم بصيرت مي خواهد و تقدير هميشه اينچنين است كه عاشق واقعي به معشوق نمي رسد.
در ادامه...